یکی از عادت های بدی که دارم اینه که زود به آدمها عادت میکنم و توی قلبم جایی براشون باز میکنم.

مثلا سین چند هفته ست ازش خبری نیست و من دائما بهش فکر میکنم(حالش خوبه؟ الان داره چه کار میکنه؟ نکنه تو شلوغی های اخیر چیزیش شده باشه؟ امروز ازش خبری میشه؟ امشب چطور؟ یا شاید فردا) هر چقدر که میگذره و خبری نمیشه بیشتر مطمئن میشم که رفت و امدهای بیخبر و ناگهانیش کاملا بی معنی بوده و من اشتباه کردم که به حضور کمرنگش بال و پر دادم و خیال کردم تو همون حسی تو دلشه که من

علاوه بر  سین چند وقتیِ دائما تو فکر ه‍ -دختر دایی بی معرفتم- هستم بعضی وقتها به قدری دلم براش تنگ میشه که میرم سراغ عکسهای پروفایلش و چند دقیقه خیره میشم به چهره نیمرخش.توی دلم قربون صدقش میرم که چه قدی کشیده و چقدر بزرگ شده، بارها خواستم براش تایپ کنم:  ه‍ جان دلم برات خیلییی تنگ شده کاش همو میدیدم. مثل قدیما ! 

اما تایپ نکردم. انگار یه دره عمیق توی رابطمون ایجاد شده، یه دره عمیق نامرئی. احساس میکنم هیچی مثل قدیما نیست و نباید انتظار داشته باشم که اونم دلش برام تنگ شده باشه یا هنوزم مثل بچگی هاش دوستم داسته باشه. اون دوردورا مشغول زندگی خودشه و منم این دوردورا مشغول زندگی خودم 

کلا الان زمونه ایِ که همه درگیر زندگی خودشونن. با وجود این زندگی همه خالیِ خالیِ. 

 

پ ن : کاش میشد بی مقدمه برای بعضیها نوشت «دوستت دارم» و بی معطلی دکمه سِند را فشار داد و به بعدش فکر نکرد. 

 

 

میکنم ,زندگی ,خبری ,مشغول زندگی ,دوردورا مشغول ,دوردورا مشغول زندگی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلودستان اجناس فوق العاده الان بخر تحویل بگیر edeveryth jessiekj Site ندای طریقت ویس نیوز | شهرستان باوی ام پی تری فول